ایلیا ساعتیایلیا ساعتی، تا این لحظه: 17 سال و 9 ماه و 28 روز سن داره

ایلیای عزیز ما

پست

بازگشت به گذشته

سلام. موقعی که من 9 سالم بود این لپتابه خراب شد.. همین امروز درستش کردن.. داشتم همینطوری میگشتم که یهو یه فایل ورد دیدم که ادرس سایتم توش بود..... و همین دیگه... تا بعدا بااای
11 تير 1398

یوهو!!

سلام. 23مرداد 1393 ساعت 10:15دقیقه ی صبح برادر کوچکم به دنیا آمد. من نتوانستم در وبلاگم این خاطره رابنویسم (چون اینترنت نداشتیم)وهم وقت نکردم(چون تکالیف تابستانی داشتم). ما به تبریز رفته بودیم.در کلاس های بدمینتون و فوتسال ثبت نام کرده بودم قبل از اینکه به کلاس فوتسال بروم زنگ زدند گفتند به دنیا آمده.             ...
9 خرداد 1394

آخ جون

سلام امروز 92/12/2 بعد از گذشت 2ماه به وبلاگم سرزدم. چرا چون رمزم را فراموش کرده بودم.الان چه جوری این پیام را نوشتم؟ رفتم تو ایمیلم ، قسمت ((وبلاگ))را باز کردم ودیدم وقتی وبلاگم را ساختم این ایمیل برایم آمده بود: کاربر گرامی وبلاگ شما در نی نی وبلاگ با موفقیت راه اندازی شد. نام کاربری : iliasaatim رمز عبور :...... من هم نام کاربری و رمز عبور را برداشتم و وارد وبلاگم شدم! به همین راحتی!       ...
9 ارديبهشت 1393

ای خدا!! بازم نه!!!!

سلام. امروز در مدرسه وقتی به زنگ تفریح رفتیم، من به کتابخانه رفتم و  یک کتاب گرفتم به نام ((اوریگامی حجمی3)) را گرفتم. دوست داشتم زود تر به خونه برم و اوریگامی درست کنم. رفتم خونه یه نگاهی به اولین اوریگام اش کردم، خیلی سخت بود، دادم به بابام تا اوریگامی را برایم درست کنه. تا وسط های کار خوب پیش میرفت،تا بابام دید نوشته:((مثل شکلی که درست کردید 30بار دیگر درست کنید!!)) چون دیگه من از صبر کردن خسته شده بودم فتم:((بابا ولش کن،همش تو کارتونا میگن کتاب دوست خوبه.هالا بنظرت کتاب دوست خوبه که میگه 30بار یه شکلی رو بساز؟؟!!)) خدا حافظ       ...
25 آبان 1392

عالی!!!

سلام علیکم.امروز 20 آبان 92 است. ازدیروزدر اخبار گفتند:((مدرسه ها تعطیل است))من خوشحال شدم و گفتم:((آخ جون، درس و مشق بی درس و مشق!!، فقط بازی می کنم!!!)) البته، دیروز روز هم نمی خواستم به مدرسه بروم و آرزویم به حقیقت پیوست!!!!!       ...
22 آبان 1392

من خیلی خوشحال هستم!!!!

سلام. من امروز خیلی خوشحال هستم!!!چرا؟؟؟ چون یه عالمه لطیفه شنیدم. چی بود؟؟؟ الان میگم:((یه نفر میگه گول ظاهر هیچ کس رو نخورید یه نفر گول ظاهر من رو خورد، من الان دیگه گول ظاهر ندارم! )) یا این لطیفه:((یه نفر می خوره به نرده،بر می گرده می بینه پیرمرده ))         ...
20 آبان 1392

اولین روز ورود به مدرسه

امروز 7/7/ 92 است. من امروز به مدرسه رفته بودم. من در کلاس 2/1 هستم. اسم خانم معلم من خانم مژگان پور حسین است. راستش من خیلی خوشحالم که به مدرسه میرم ولی وقتی تکالیف مدرسه   خیلی زیاده من خسته می شم اما از کلاس های استخر، صخره نوردی و کامپیوتر خوشم میاد و اسم دوست صمیمی من رضا بنایی است.         ...
18 مهر 1392

تخته جدید کلاس

سلام ما امروز در کلاسمون یک تخته ی جدید دیدیم..... من می خواستم که اسمم را روی تخته بنویسم اما یکی از شاگردا(امیر حسین)زود تر از من به خانم از خانم معلم اجازه گرفت و من نتونستم اسمم را بنویسم       ...
10 مهر 1392